رویکرد پرسشگرایانه

سیاسی اجتماعی اقتصادی و انتقادی

رویکرد پرسشگرایانه

سیاسی اجتماعی اقتصادی و انتقادی

دیدگاه ها - برگرفته از سایت شریعتی

دیدگاه شریعتی و مانیفست اسلامیت
   
      

«خدایا! کمکم کن که هیچ حقیقتی رافدای هیچ مصلحتی نکنم.» و دکترشریعتی با بیان این جمله نشان می‌دهد که درد و درمان را به خوبی می‌شناسد. او نشان می‌دهد که  بخش عمده‌ای ازمشکلات جامعه ایرانی همین ترجیح دادن حقیقت بر مصلحت است و همین عامل معطل ماندن قانون درکشور ماست، تاجائیکه حتی برخی احکام دین و شریعت از گزند آن درامان نمانده‌اند.
امروزه خیلی‌ها معتقدند که دیگر عصر تفکرات شریعتی به سرآمده و اندیشه‌های او دیگر نمی‌تواند راه گشا باشد. او را به  شدت ایدئولوگ و اندیشه‌هایش را کاملاً آرمانی می‌پندارند، که هرگز قابلیت اجرا ندارند. اما چرا هنوز شریعتی و اندیشه‌هایش در نزد عوام و خواص، و دوست و دشمن محترم است؟ به چه دلیل است که هرکس وارد مباحث روشنفکری و جامعه‌شناسی می‌شود، مطالعه آثار دکتر شریعتی را بر خود فرض می‌داند؟ یقیناً به این دلیل است که شریعتی با زبان عامه مردم صحبت می‌کند و خود را جدای از ملت نمی‌پندارد. او خود را از طبقه خواص و بیگانه با عوام نمی‌داند. شریعتی از شریعت و کارکرد آن در جامعه می‌گوید و راه را با چراغ اسلام نشان می‌دهد و چون دین مطابق با فطرت انسانهاست، شریعتی باقلمش، فطرت خفته جامعه را هدف قرار می‌دهد و آنرا برمی‌انگیزاند، بدون آنکه بتوان به وی برچسب شورشی و یا آنارشیست زد. شریعتی یک روشنفکرحقیقی است اما از الگوی غربی آن پیروی نمی‌کند بلکه یک اسلامگرای محض است، اما او در آثارش با استفاده از رهنمودهای دین همانند غرب پیشرفته بودن را تبلیغ می‌کند و شاید از همین روست که عده‌ای او را تکنوکرات می‌خوانند و رجوع به آثار شریعتی برای شناخت دین را اشتباه می‌دانند، اما «اسلام شناسی» دکترشریعتی، شاید بی‌نظیرترین مجموعه درسهای اسلام در150 سال اخیر بوده باشد. دکترشریعتی دراسلام شناسی خود با معرفی سایر نظامهای حکومتی و مکاتب فلسفی که منشا اکثریت مطلق آنها غرب بوده است دو عامل را تبیین می‌کند: اول اینکه غرب از ارائه الگوی صحیح حرکت برای انسان در طبیعت و جامعه عاجز است و همواره در آزمون و خطا سرگردان، و دیگراینکه به معرفی ظرفیتهای پنهان اسلام می‌پردازد و با مقایسه آن با سایرمکاتب نشان می‌دهدکه اگراسلام بطور کامل وارد جامعه شود و حکومت را در دست گیرد توانایی ایجاد بستر مناسب برای رشد آدمی را داراست. اما باید دید که اسلام شریعتی چگونه اسلامی است؟ دکترشریعتی بااسلام خانقاهی و صوفیانه سرناسازگاری دارد و آنرا عامل گمراهی می‌داند. او تارک دنیا بودن و اباحی‌گری در دین را رد می‌کند و می‌گوید: «خدایا! جامعه‌ام را از بیماری عرفان ومعنویت زدگی شفابخش، تا به زندگی و واقعیت بازگردد و مرا از ابتذال زندگی و بیماری واقعیت زدگی نجات بخش تا به آزادی عرفانی و کمال معنوی برسم.»(1) در واقع او اسلام و معنویت دینی را نه در پس خانقاه. که در میان مردم و جامعه می‌جوید و تجلی دین و اسلام علوی را در دنیا و امور روزمره آن می‌خواهد نه فقط برای آخرت:«خدایا! به مذهبی‌ها بفهمان که: آدم از خاک است. بگو که یک پدیده مادی نیز به همان اندازه خدا را معنی می‌کند که یک پدیده غیبی. در دنیا همان اندازه خدا وجود دارد که درآخرت، و مذهب، اگر پیش از مرگ بکار نیاید، پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد!» (2)   
از این روست که نمی‌توان به او لقب ضددین داد، چرا که او تنها خواهان بر افتادن شیوه کنونی است و معتقد است که دین نه آن چیزی است که امروز به مردم عرضه می‌شود و متن دین و شارع مقدس را کاملتر، تواناتر و جذابتر از سیمای کنونی‌اش می‌داند. او در پی رد دین نیست بلکه می‌کوشد تا مفاهیمی را که واژگونه تعبیر شده‌اند را مجدداً بازشناسی کند و حقیقت آن را در اختیار مردم قرار دهد. او دینداری را مساوی با خزیدن در کنج خلوتگاهها و بریدن از اجتماع نمی‌داند و برای حل امور جاری دنیا و آخرت بسنده کردن به نذر و نیاز و دعا را کافی نمی‌داند، بلکه سعی دارد تا این مطلب را یادآوری کند که دین چقدر به کار و کوشش و تلاش سفارش کرده است و از دید او دین محدود به مقداری مناسک فردی نمی‌شود و از آئینهای اجتماعی و کارکردهای آن در جامعه نیز یاد می‌کند. او از اینکه همه کارها به امید آمدن موعودی مصلح به زمین گذاشته شود، بیزار است و نسبت به جبر خودساخته جوامع اسلامی معترض. چرا که او انتظار را برابر توسری‌خور بودن و سکون و رخوت و در یک کلام ظلم‌پذیر بودن نمی‌داند، بلکه از انتظار به عنوان «مذهب اعتراض» (3) یاد می‌کند. از این‌روست که او در مذهب تفکیک «علوی» و«صفوی»(4) را قائل می‌شود و فاصله «تشیع علوی» و «تشیع صفوی» را پر نشدنی می‌داند و دلیل آن هم اینست که:«تنها اسلام است که رویه فعلی آن با رویه قبلی آن در تضاد است و واقعیت موجود با حقیقت مجهول متضاد بوده وتنها تشیع است که از آنچه که بوده با آنچه که هست، فاصله‌اش از فاصله کفر و دین هم بیشتراست.»(5) و با همین دیدگاه است که او خواستار تغییر و تحول در آئینهای دینی، نه برای تخطئه و رد آن، بلکه به دنبال شناخت حقیقت و ذات دین است تا مردم با شناخت آن آموزه‌ها به کارکرد آن پی برند و آنرا در امور روزمره خویش جاری و ساری سازند.
دکترشریعتی در رویکردهای اجتماعی و بررسی پدیده‌های مرتبط با جامعه نیز همین روال را در پیش می‌گیرد. او همواره با دو طبقه «عوام» و «خواص» سر و کاردارد. عوام را علی رغم، فهم پائین، طبقه‌ای با «همت بالا» و «فداکار» می‌داند که همـواره آماده جانفشانی در راه آرمانها وعقایدش است و در این راه تعصب به خرج می‌دهد و از این‌رو می‌کوشد تا تعصب عوام را با فهم همراه سازد، و در نقطه مقابل با طبقه روشنفکران روبروست که با وجود فهم بالا، «نق نقو» و «بی خاصیت» هستند که کاری جز حرّافی ندارند و در هنگام بروز مشکلات منافع را بر اعتقادات ترجیح می‌دهند و به این سبب تلاش می‌کند تا فهم خواص را با تعصب درآمیزد.
دکترشریعتی در مباحث جامعه شناسی خود، نقش اقتصاد را بسیار حیاتی می‌داند و عامل بریدن انسان از خدا را نه حضور دین بلکه روابط غلط اجتماعی و اقتصادی حاکم بر جوامع می‌داند و به این وسیله اصل شکل‌گیری مدرنیته در اروپا را زیرسوال می‌برد و اینکه دخالت بیش از حد پاپ وکلیسا در امور جاری مردم، عامل حقیقی رنسانس در اروپا بوده است را «بزرگترین دروغ تاریخ » می‌نامد. او دلیل حقیقی بریدن انسان قرون وسطایی در اروپا، از آموزه‌های آسمانی و پناه آوردن او به فکر زمینی خود را، نظام بسته و غلط اقتصادی حاکم برجامعه اروپا، یعنی فئودالیته و وجودجامعه دو طبقه‌ای حاکم و محکوم یا ارباب و رعیت می‌داند و عامل ظهور و رشد طبقه‌ای به نام بورژوا را نتیجه عصیان رعیتی معرفی می‌کندکه سالها توسط ارباب عقب مانده نگهداشته شده و از مواهب اجتماعی محروم بوده است.
بورژوا طبقه متوسطی است که پایگاه اجتماعی آنها، بازار، محسوب می‌شود و شامل خرده روشنفکرانی که راه نجات رعیت و کارگر را در واگذاری صنعت و اقتصاد به کارگر می‌داند و راه سعادت او را در اقتصاد محور بودن او جستجو می‌کند، نه در خداباور بودنش، و چون وضعیت اقتصادی این طبقه تغییر کرد، در نتیجه تغییر تفکر و ایدئولوژی و تغییر روابط اجتماعی و طبقاتی را در پی داشت، چراکه:«تا یک زیربنای اجتماعی و اقتصادی از نظر تغییر روابط طبقاتی و اجتماعی درجامعه بوجود نیاید، تغییر تفکر و ایدئولوژی و بینش بوجود نمی‌آید.»(6) و به همین دلیل است که جامعه وقت اروپا، بورژوا را که تعلق خاطری به دین ندارد و تنها راه تکثر سرمایه را در نظر گرفتن صرف سود شخصی معرفی می‌کند را سرمشق قرار می‌دهد و جامعه اروپا، لائیک و دین‌ستیز می‌شود، چرا که بورژوا عامل رشد خود را رهایی از تعلقات دینی معرفی کرده است. دکتر شریعتی در کنار دفاع از دین، اقتصاد را برای پایداری مردم بر ایمان و اعتقاداتشان لازم و ضروری می‌داند. در واقع دکتر شریعتی وجود نظام طبقاتی و عدم رعایت عدالت اجتماعی در روابط بین طبقات را عامل دردسر می‌داند و از این رو نظریه «جامعه بدون طبقه توحیدی»را ارائه می‌کند. 
بدون شک دکترشریعتی از بزرگترین جامعه‌شناسان و روشنفکران دین‌گرای معاصر جامعه ماست، که با به چالش کشیدن روابط بین طبقاتی و درون طبقاتی جامعه، به خصوص درعرصه دین، حقیقتهایی ناگفته را در اختیار عموم جامعه گذاشت، بدون اینکه از عدالت خارج شود و از این‌رو باید او را یک آغازگر دانست، چنانچه رهبر معظم انقلاب می‌فرماید:«شریعتی یک آغازگر بود. دراین شک نبایدکرد. اوآغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ نسل جدید بود» 
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد